تا اینجا خواندم...

ویکتور هوگو:
خوشبخت، کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند.


نام دیگر من همان : "علی اصغر بنده خدا"ست.

تا اینجا خواندم...
پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

 

 .

«...ترم دوم دوره‌ی ارشد، نغمه رسما چادرش را کنار گذاشت و به اصطلاح خیلی امروزی شد. من مخالف امروزی بودن و شیک پوشی نیستم، اما نغمه، بیشتر دنبال مد و مدگرایی و مارک و برند لباس و کیف و کفش بود. کیف و کفشی کمتر از باربری انتخاب نمی‌کرد و جز مارک ورساچه و گوچی را قبول نداشت. مقنعه‌اش هم که رفته رفته در اماکن غیر رسمی، تبدیل به شال و روسری تی‌تی شده بود.

انگار داشت از مسعود انتقام می‌گرفت یا شاید هم از خودش. هر چه بود دیگر حتی شب‌های قدر هم به مسجد نمی‌آمد و من تنها می‌رفتم. پیشتر از بس با هم بودیم اهل محل به شوخی و طنز، خواهران دوقلو صدایمان می‌کردند. البته می‌دانستم نمازش را می‌خواند و با خدایش ارتباط دارد، اما حس می‌کردم خدایش با خدای ما فرق کرده است...»

سلام.

بالاخره خواندمش...

رمانی عاشقانه و مذهبی که در بستر عشقِ پسری ارمنی به دختری مسلمان اتفاق می افتد.

 نویسنده سعی در پاسخ گویی به مسائل و شبهه های مذهبی جوانان دارد.چیزی شبیه کتاب رویای نیمه شب  این روزها البته با تفاوت های خاص خودشان.

داستان کشش خوبی داشت که فصل به فصل برآن افزوده می شود و پایانی قابل حدس که با بازی نویسنده  این پایان قابل حدس زیبا شده است.کشش داستان به علت دو تضاد همسویی ست که در آن نهفته شده.یکی تقابل دو دین و دیگری روابط پسرو دختر.

آنچه که نوشته شده  روایتی واقعی ست از امروز جامعه ما که در به وجود آمدن آن مقصریم.

واقعیت هایی گوناگونی که مدام آنها را می بینیم و بی تفاوت از کنارشان میگذریم از عشق های دروغین و مزاحمت های خیابانی گرفته تا پارتی های مختلط  شبانه.

 این رمان دلیلی ست  برای کم کاری ما به  سوالات پاسخ داده نشده جوانانی که حق پرسیدن دارند و شاهدی ست برای به روز نشدن و عدم توجه ما به راه هایی که می توانستیم با آن ها از سردرگمی جوانان کم کنیم و دست شان را برای انتخابی درست بگیریم.

واعتراف واعتراضی است از طرف همه ی ما که  نویسنده به خوبی از زبان یکی از شخصیت های داستان آن را بیان کرده است.

خوشحالم از اینکه بالاخره فردی از زوحانیت متوجه عرصه رمان نویسی و پتانسیل فراوان آن شده است. هر چند به نظر می رسد پاسخی به تمام سوالاتی که در کتاب آمده، داده نشده است.

اما چه حیف که خیلی دیر.شاید اگر زودتر نوشته می شد می توانست به اندازه خودش کمکی به مخاطبش بکند.

امیدوارم این گونه کارها ادامه داشته باشد و پاسخی باشد برای رمان های بی محتوا ،تکراری، زرد و بازاری این روزها که شعور مخاطب را به بازی میگیرند و جیبش را خالی. 

"آقای سلیمان می شد من بخوابم؟" با همه نقاط قوت و ضعفی که دارد:

*از کتاب هایی ست که می توان خرید و دو یا چند بار خواند و یا به بقیه هدیه و امانت داد.

 

 پی نوشت:

نویسنده: محمدرضا واحدی

تعداد صفحات : 248

نشر : تارونه

قیمت چاپ چهارم:

11/000 تومان