نثر ساده کتاب را می شود یک نفس خواند و با خواندنش روحیه گرفت برای کار کردن.
روای کتاب خانم مینا کمالی....دختری است که جنگ او را پرستار می کند.
پرستاری سخت کوش و خستگی ناپذیر.از همان نسلی که سرشان درد می کند برای کار کردن . از همان هایی که زمان جنگ نمی توانستند یک دقیقه استراحت کنند و هر کجا که جلوی کارشان را می گرفتند جای دیگری مشغول می شدند.
کتاب روایت واقعی با همه کم و زیاد هایش...روایتِ زندگی روای کتاب با دیگر دوستانشان در روزهای قبل و بعد از انقلاب و از روزهای واقعی جنگ.
ازمتن کتاب :
"...چند شب بعد بخش پر از مجروح شد.مجروح دیگری را از اورژانس آوردند.عکسش را گرفتند و برای عمل آماده اش کردند...گفتند:"دکترش گفته دیگه نمی آد ببیندش،چون فایده ای نداره."
به دنبال دکتر رفتم اما گفت :"فایده ای نداره. "
گفتم :"عکس هایش آماده اند.شما بیایید ببینید."
آن قدر اصرار کردم تا آمد و دید و گفت:"این را به اتاق عمل نمی برم،چون وارد مرحه ای شده که حداکثر تا ده دقیقه دیگه شهیدمی شه."
دوستانش که از جبهه آمد ه بودند ،در اطرافش گریه می کردند و هر کس به نوعی با او حرف می زد و خدا حافظی می کرد .مجروح جوانی قد بند و لاغر اندام بود که مرتب خرخر می کد و تکان می خورد..."
از پاورقی کتاب:
بین مردم آبادان ،بیمارستان شرکت نفت امام خمینی معروف شده بود به OPD به همین جهت هم ما را بچه های OPD صدا می کردند.
پ.ن: طرح جلد قدیمی کتاب