عید دیگه...شما هم که به این جا سرکی کشیدین حتما انتظار دارین که کتابی دیگه معرفی شده باشه.به خاطر این که شما دست خالی برنگردین کتاب بالا عیدی این روزها باشه.
علیرضا قزوه در سال ۱۳۴۲ در گرمسار به دنیا اومده و الان 51 سال سن دارن.ایشون همون چهره آشنای جلسات شعر رهبری هستن که در نیمه ماه مبارک رمضان هر سال دیدار دارن.
تا قبل از این کتاب فقط چند شعر پراکنده از ایشون خونده بودم.هر چند بعضی از شعرهای کتاب رو هم شنیده بودم که نمی دونستم از ایشون بوده مثل مثنوی معروف...
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان وغم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفته ام
شب و مثنوی های ناگفته ام....
کتاب گزیده ای ازتمام مهارت های قزوه درخصوص شعر فارسی ست چون شامل غزل، دوبیتی، رباعی، مثنوی و نوسروده ها میشه.
هر کجای این کتاب 95 صفحه ای رو که بخواین بازکنین و نگاهی بندازین شما رو راضی خواهدکرد.اما نو سروده های کتاب چیز دیگه ای بود.هم درد داشت، هم شجاعت و هم واقعی بود.بیان همون چیزایی که شاعراز سال های خیلی قبل دیده و اعتراضش رو بدون هیچ ترسی سروده....
.
.
* از غزلِ دسته گل ها :
دســـته گل ها دســـته دســـته می روند از یادهــا
گریـــه کن ای آسمان ، در مــــــرگ طوفان زادهـا
سـخت گمنـــــــامید ، ای شقــایق سیــــــرتـــان
کیســــه می دوزند با نـــــام شــما ، شـــــیادها
با شـــــما هســــتم که فردا کاسه سرهــــایتان
خشــت می گـــــردد برای عــــــــافیت آبـــــــادها....
.
.
* از دوبیتی ها :
بیا نایی! بزن نی تا بگرییم.... شب غربت در این صحرا بگرییم.
کنار چاه دل بنشین که امشب.........تمام خویش را یک جا بگرییم.
.
.
* از نوسروده و مشهور و بی نظیر مولا ویلا نداشت:
...بیا به آفتابی نهج البلاغه برگردیم ...
مولا ویلا نداشت ...
معاویه کاخ سبز داشت - پیامبر سنگ به شکمش می بست ...
امام سیب زمینی می خورد ...
البته به شما توهین نشود ....
بعضی برای جنگ شعار میدهند و خودشان از جاده شمال به جبهه می روند...
.
.
سوره مهر تا دی ماه 1390 کتاب رو چاپ شانزدهم رسونده و اون موقع قیمت 2200 تومان رو براش در نظر گرفته بود و الان نمی دونم چقدر شده؟
این همه قسمتی از نوسروده نخلستان تا خیابان که نام کتاب ازش گفته شده....همه رو بخونید ....
از من جان بخواه
اما، فریاد سهم من است
چنان که سهم ابوذر بود
.
.
دیشب در نهج البلاغه با کسی بودم
که مرا پا به پای خویش، تا نخلستان های کوفه برد
از نخلستان صدای گریه می آمد.
دیشب به مضامین مظلوم نهج البلاغه می اندیشیدم
که ابوذر از راه رسید
این بار پا به پای ابوذر رفتم
از نخلستان تا خیابان.
.
.
از چار راه درد گذشتیم
از چار راه فقر
که اعتراض ابوذر مرا به خود آورد
اینان برادران علی (ع) هستند
من می گذشتم و ابوذر فریاد می زد:
چرا شریح قاضی ها رسوا نمی شود؟
من می گذشتم و ابوذر
از کنار این همه تفاوت نمی گذشت.
.
.
دردا که به ابوذر تنه می زدند
دردا که به ابوذر طعنه می زدند
دردا که اعتراض ابوذر
در لابه لای همهمه ها گم شد.
بگذار ملکوت
به آرامگاه خانوادگی اش بنازد
و هر روز عکس پدر بزرگش را بزرگ کند
تا همه بدانند
نجیب زادهَ قاجاری ست!
و از روی قصد
کوچهَ شهید صداقت را
کوچهَ اعتصام السلطنه بنامد....
.
.
مردم اما سوار سرسرهَ بی خیالی شده بودند
و مرتب قلعه ها و اسب هایشان را به رخ هم می کشیدند.
از بعضی مجلات
بوی ادکلن شب های پاریس متصاعد بود
من اما به واقعیتی می اندیشیدم
که در تاریکی شب، سطل های زباله را می کاوید!
.
.
امشب به علی (ع) خواهم گفت:
اینجا کسی انبان نان به دوش نمی گیرد
اینجا چقدر دروغ می گویند
اینجا عقیل درد فقیری نمی کشد
در کتابخانه های چوب گردویی زجر می دهند....