دو صفحه کتاب:...
«کابوس رحمتی»
«توی این اردوگاه حزب الهی بازی نداریم و اگه دست از پا خطا کنید سرو کارتون با منه نه با عراقی ها.»
فارسی را سلیس صحبت می کرد.با آن هیکل نحیف و قد کوتاهش ظاهری گول زننده داشت.اما اهالی اردوگاه اورا خوب می شناختند.حتی سرباز های عراقی هم از او حساب می بردند.چه رسد به اسرای ایرانی.روز ورودمان به آسایشگاه شماره 6 این حرف را که زد حساب کار دستمان آمد.از قِبَلِ آدم فروشی و جاسوس برای خودش کسی شده بود.اطاق جداگانه داشت و غذایش از بیرون می آوردند.چند تا از بچه های 16-15 ساله را اجیر کرده بود تا نوکری اش را بکنند....حضور نحس او و هم پیالگی هایش وحشت در دل بچه ها انداخته بود.
اسرا کمتربه هم اعتماد داشتند.هر کس فکر می کرد دیگری جاسوس عراقی ها و هم دست «رحتمی»است. بچه های مذهبی تحت فشار بودند.حتی نماز خواندن هم برایمان سخت شده بود....
یک روز بعد از ظهر هنوز سوت آزاد باش را نزده بودند و ماداخل آسایشگاه بودیم که دیدم مسئول قطه و معاونش دست پاچه ونگران از کریدور به اتاق رحمتی می دوند.در یک لحظه همه ی اسرا پشت پنجره های مشرف به راهرو جمع شدند.همه ساکت بودیم و قلب هایمان از گرانی در سینه بالا و پایین می رفت.مسئول قطعه چیزی نماند بود از ترس قبض روح شود.در یک چشم به هم زدن خودرابه اتاق «رحمتی »رساند و راهرو دوباره ساکت شد.
راهروی خالی را نگاه می کردیم و آب دهانمان خشک شده بود.صدها چشم به کریدور منتهی به اتاق «رحمتی» زل زده بود...
صفحه 69 و70
*خاطرات آزاده احمد شکراللهی/ مصاحبه و تالیف: زینب اکبری/ناشر:انتشارات شهید کاظمی/قیمت فعلی کتاب:2500 تومان
*.P.W به معنای زندانی جنگی است که در پشت لباس اسراء درج شده است.